پروفسور برنی وارف

ترجمه سیدمحمدحسین وقار
 

آنچه در پی می آید، بخشی از کتاب در دست نشر «فلسفه جغرافیا»ست که در آن پروفسور  وارف ـ استاد دانشگاه کانزاس ـ به طرح مباحث مختلفی می پردازد که از آن جمله است جغرافی‌های پساحقیقت در عصر اخبار ساختگی. از مترجم دانشور سپاسگزاریم که متن را پیش از چاپ در دسترس خوانندگان نهاد

به پیشینه دروغگویی اجتماعی و  رابطه مشخص «ترامپ،  پساحقیقت و فاکس‌نیوز» اشاره شد و اینک ادامه سخن:
برخی از دروغ‌های شاخدار ترامپ بدین قرار است: مبالغه درباره اندازه جمعیت حاضر در مراسم تحلیف او؛ هیلاری کلینتون تنها به دلیل تقلبِ میلیون‌ها مهاجر غیرقانونی در رأی‌گیری، آرای مردمی را به خود اختصاص داد؛ اوباما تلفن‌های او را در برج ترامپ شنود می‌کرد؛ هزاران مسلمانان در نیوجرسی سقوط برجهای دوقلو را در سال ۲۰۰۱ جشن گرفتند؛ دیوار مرز مکزیک در حال ساخت است؛ مردم کالیفرنیا در شهرهای مأمن پناه‌جویان در حال شورش‌اند؛ فولاد آمریکا در شُرف افتتاح «شش کارخانه جدید» است؛ «هیچ‌کس نمی‌داند» که روسیه در انتخابات ۲۰۱۶ دخالت کرد؛ اظهارنامه مالیاتی خود را در اسرع وقت پس از اتمام «ممیزی معمول» دارایی‌اش منتشر می‌سازد؛ و «سیل پناه‌جویان از سوریه به کشور بزرگ ما سرازیر شده‌ است». بیشتر مردم بر این باورند که او دروغ می‌گوید یا حداقل مشکلی با دروغ گفتن ندارد.۱  
ترامپ اغلب دروغ را بارها و بارها تکرار می‌کند تا برای پایگاه خود و برای گزارشگران و تماشاگران فاکس‌نیوز به «حقیقت جایگزین» تبدیل شود. کِسلر با واپایی حقیقت، چنین استدلال می‌کند: «رئیس‌جمهوری پس از آنکه حقایق روش شد، در چیزی که به‌ نظر تلاش عمدی برای جایگزینی حقیقت با روایتی است که برای خود او بسیار مناسب‌تر است، بسیار موفق عمل می‌کند. ترامپ نه تنها در نادرست‌گویی چیزها گرفتار گاف می‌شود، که عمداً دروغ را به گفتگوی ملی تزریق می‌کند.» 
از این منظر، ترامپ به شکل خوفناکی به شخصیت «نیوسپیک» (Newspeak) در رمانِ معروف جرج اُروِل با عنوان «۱۹۸۴» شباهت دارد: ترامپ به پیروان خود گفت: «آنچه می‌بینید و آنچه می‌خوانید، چیزی نیست که دارد اتفاق می‌افتد». اُروِل نوشت: «حزب به شما گفت شهادت چشمانتان و گوش‌هایتان را رد کنید! این اساسی‌ترین فرمان آخرشان بود.» این خط فکری اساساً مرزهای میان حقیقت و دروغ را کاملاً تیره و تار می‌سازد.
 برونی (Bruni) خلاصه‌ای گزنده از دیدگاه بی‌خیالانه ترامپ در قبال حقیقت می‌آورد: «مردی که حقیقت را نمی‌شناسد و اگر حقیقت با آژیری که به صدا درآمده، به سوی او رانده شود و او را زیر بگیرد، باز هم همان کار را از سر می‌گیرد». این دیدگاه حقیقت در لحظه‌ای تاریخی ظهور می‌یابد که در آن، قبیله‌گرایی سیاسی در ایالات متحده در اوج خود است و حقیقت یک سلاح سیاسی و یا چیزی بیش از آن، شمرده می‌شود. 
اسمیت در مقاله‌ای با عنوان «حقیقت پس از ترامپ» (۲۰۱۶)، استدلال می‌کند که: «ترامپ چیزی تنها در حد پهن گاو است و چیزی که از دهانش بیرون می‌آید، بیشتر به آسیب‌شناسی‌های شخصیت او مربوط می‌شود تا به هر دیدگاه واقعی در این مورد که چگونه جهان یا امریکا باید در راستای حقیقتی ابَرتجربی قرار گیرد که تنها ترامپ به آن دسترس دارد!» در ادامه این اندیشه، کاکوتانی (Ka kutani) خاطرنشان می‌سازد که حکومت ترامپ به مراکز واپایی و جلوگیری از بیماری‌ها دستور داد که از  استفاده از واژه «دانش‌پایه» و «شواهدپایه» خودداری نمایند!
حباب فیلتر 
شبکه گسترده‌ای از خروجی‌های رسانه‌ای محافظه‌کار از دهه ۱۹۹۰ آغاز به کار کرد و وب‌سایت‌هایی با اجرای فاکس‌نیوز رو به رشد نهاد که در عین حال واشنگتن تایمز، شبکه برایتبارت، دراج ریپورت، سینکلر برادکستینگ، اینفووارز، ورلد نت دیلی، بلیز، رد استیتز و دیلی کالر۲  را نیز شامل می‌گردد. این مجموعه درهم‌تنیدة شبکه‌ها، «اتاق پژواک» عظیمی ایجاد نموده که در آن، تعصب‌های ازپیش‌موجود بازتأیید می‌یابد و هیچ فکر مخالفی در آن نفوذ نمی‌کند و باعث می‌شود ببینندگان در برابر حقایق، نفوذناپذیر گردند، این پدیده‌ای است که با عنوان «حباب فیلتر» شناخته می‌شود. 
در مرکز این کیهان، حس منحرفی از خشم و قربان‌شدگی وجود دارد که در آن، تهیه‌کنندگان اخبار ساختگی داستان‌هایشان را به ‌گونه‌ای می‌بافند که ببینندگان به ورطه خشم اخلاقی و این احساس سوق داده می‌شوند که در معرض تهاجم مسلمانان، فمینیست‌ها، همجنس‌گرایان، زیست‌محیط‌گرایان، لیبرال‌ها، نخبگان و دیگران قرار دارند. اغلب نوستالژی برای اعصار گذشتة اسطوره‌ای‌شده وجود دارد. اگرچه بیشتر از نژادپرستی آشکار پرهیز دارند، اما اکثریت در اشکال ملایم‌تر تبعیض نژادی، جنسیت‌گرایی و اسلام‌هراسی دخیل‌اند. 
در کانون این عالَم، فاکس‌نیوز قرار دارد: اگر هرگز دستگاهی برای تولید منظم اخبار ساختگی وجود می‌داشت، آن دستگاه، فاکس‌نیوز می‌بود! فاکس‌نیوز در سال ۱۹۹۶ به وسیله الیگارش محافظه‌کار افراطی، روپرت مرداخ استرالیایی (Rupert Murdo: امروزه آمریکایی) تأسیس شد و سالها راجر آیلز (Ailes) اداره‌اش می‌کرد. سالها فاکس‌نیوز خروجی کابلی پیشتاز اخبار در ایالات متحده و صدای اصلی امریکای محافظه‌کار بود. مجریان آن، مانند لوو دابز، شان هنیتی، بیل اُریلی، جنین پیرو و تاکر کارلسون بسیار تأثیرگذارند. این ایستگاه پیوندهای نزدیکی با حکومت ترامپ دارد: برنامه «فاکس اَند فرندز»۳  برنامه بی‌اندازه مورد علاقه اوست و بسیاری از مجریان فاکس‌نیوز به او مشاورة غیررسمی می‌دهند. این چیزی معادل «پروادا» برای جمهوری‌خواهان است، یعنی چیزی که حزب دمکرات «دستگاه تبلیغات جناح راست» می‌خواند.  از آنجا که فاکس‌نیوز در برنامه‌هایش آشکارا و بی‌پروا بسیار واپس‌گراست، مورد توجه فراوان رسانه‌ها و دانشوران قرار گرفته است. 
تعجبی ندارد که در طول چند دهة اخیر، فاکس‌نیوز جریان ثابتی از دروغ را انتشار داده است؛ مثلا در ۱۱ ژانویه  ۲۰۱۵، استیو امرسون ـ مفسر فاکس‌نیوزـ ادعا کرد: «در بریتانیا شهرهایی واقعی، مانند بیرمنگام، وجود دارند که کاملاً مسلمان‌نشین‌اند و غیرمسلمان‌ها بدان‌ها وارد نمی‌شوند»، که انعکاس دروغگویی‌های روزنامه‌نگاری زردِ هرست بود که در آن اسلام‌هراسی جایگزین چین‌هراسی شده بود. دیگر دروغ‌های شاخدار تبلیغاتی فاکس‌نیوز: «دود سیگار دیگران ضرری برای مردم ندارد»؛ «اوباما ابوبکر بغدادی، رهبر داعش را در بغداد آزاد کرد»؛ «بیشتر قتلها در امریکا به دست مهاجران غیرقانونی انجام می‌شود»؛ «هر کس از فیس‌بوک منع شود، محافظه‌کار است»؛ «داعش در حال گسنرش ویروس ابولاست» و «دریافت‌کنندگان کالابرگِ غذا می‌توانند از وجوهشان برای خرید ماری‌جوانا استفاده کنند.» برخی ناظران نتیجه گرفته‌اند: آنان که هیچ اخباری را پیگیری نمی‌کنند، از آنان که فاکس‌نیوز را تماشا می‌کنند، مطلع‌ترند!
فیس‌بوک نیز با اتهام گسترده انتشار اخبار ساختگی روبروست. بسیاری پیروزی ترامپ در سال ۲۰۱۶ را به امتناع فیس‌بوک از بررسی صحت محتوای تبلیغات دیجیتال نسبت داده‌اند: سیاستی که انتقاد گسترده‌ای را متوجه مارک زوکربرگ (Zuckerberg)، بنیاگذار فیس‌بوک ساخت. مثال‌ها شامل گزارش‌هایی مانند تأیید آشکار پاپ از ترامپ و این ادعا که هیلاری  کلینتون به داعش سلاح می‌فروخت. احتمال آنکه محافظه‌کاران در مقایسه با لیبرال‌ها و ترقی‌خواهان، اخبار ساختگی را باور کرده و در سامانه‌های اجتماعی به اشتراک گذارند، بسیار بیشتر است. بسیاری از محافظه‌کاران به  «رسانه‌های اصلی» به دلیل تمایل آشَکارا لیبرالشان، بی‌اعتمادند و بیشترشان کم‌اطلاع‌تر و به تفکر انتقادی متمایل‌تر از لیبرال‌ها هستند.  
بسیاری از محافظه‌کاران که با «حباب فیلتر» تقویت شده‌اند، به ورطه اطلاعاتی سقوط کرده‌اند، که گاهی شکل نظریه توطئه‌های عجیب‌وغریب به خود می‌گیرد، مانند داستان معروف «پیتزاگیت» مبتنی بر این باور که هیلاری کلینتون از طریق یک پیتزافروشی در مری‌لند، یک حلقة جنسی کودکان را اداره می‌کند! این گزارش به اسطوره بنیادی توطئه «کیو آنان»۴  تبدیل شد. در موارد دیگر، موضوعات گسترده‌ترند، ولی وضوح کمتری دارند. مطابق استدلال ونِر (Wehner): «برای بسیاری از آمریکایی‌ها ـ ازجمله بسیاری از مردم متمایل به راست که سالها از مفهوم حقیقتِ عینی دفاع کرده و مکرراً آژیر خطر رشد نسبیت‌گرایی را به صدا درآورده‌اند ـ حقیقتْ نسبی و نه عینی، منعطف و نه جامد، ابزار و وسیله‌ای برای هدف و سلاحی برای جنگ سیاسی‌مان تلقی شده است.» 
دوسوم حامیان ترامپ اعتقاد دارند که اوباما مسلمانی است که در امریکا متولد نشده است، و بیشتر  جمهوری‌خواهان بر این باورند که در سال ۲۰۱۶، ترامپ آرای مردمی را کسب نمود. به گفته بقیه، میلیون‌ها مهاجر به صورت غیرقانونی در انتخابات رأی دادند. چارلی سایکس، مفسر محافظه‌کار و «همیشه‌مخالف ‌ترامپ» ابراز تأسف می‌کند که چگونه این فضای رسانه‌ای هیجانی، با خلق «واقعیتی جایگزین»، به بی‌پرواترین عناصر راست افراطی پر و بال داده است. 
نظریه‌های حقیقت و راست‌گرایان افراطی
مدتهاست که عالمان اجتماعیْ دغدغة مباحث معرفت‌شناختی پیرامون ماهیت حقیقت را داشته‌اند. از دید مثبت‌گرایی، نظریه صدق در این خصوص، مقام والایی دارد که در آن، ارزش صدق اظهارات بر مبنای تطبیق‌شان با داده‌ها، یعنی همریختی‌شان با حقایقِ مشهود، ارزیابی می‌گردد. مسائل مبتلابه این دیدگاه، به عنوان بخشی از انتقاد گسترده‌تر از اثبات‌گرایی، مورد توجه بسیار قرار دارد؛ یعنی باورداشتِ دیدگاه جدایی مؤکد نظریه و داده و امتناع از توجه به مورد اخیر که متضمن نظریه‌های بسیار است؛ این فرض که بازنمودْ تنها یک فرایند فنی و نه اجتماعی است؛ و نیز انکار بُعدهای اجتماعی دانش. 
موارد بدیل، ازجمله نظریه اجماع (حقیقت محصول توافق مشترک است)، از دیرباز با یورگن هابرماس، و عمل‌گرایی (حقیقت چیزی است که عمل می‌کند) مرتبط بوده است که سخت وامدار کارهای جان دی‌وِی (Dewey) و به‌خصوص ویلیام جیمز است که در آن، «حقیقت» بر پایه سودمندی و تأثیرگذاری آن در عمل، یعنی نتایجش، تعیین و تأیید می‌شود؛ بنابراین «حقیقت» در مسیر تفکر ما سودمند  است؛ درست همان طور که «درست» در مسیر رفتار ما مناسب است! 
برای درک سیاست حقیقتِ معاصر، جا دارد به بررسی مختصر دو دیدگاه عمده بپردازیم، یعنی دیدگاه‌های یورگن هابرماس و میشل فوکو. هابرماس، فیلسوف آلمانی، اغلب آخرین مدافع روشنگری محسوب می‌شود. مطابق استدلال معروف او، ارتباطات در کانون فرایند اجتماعیِ ساختِ حقیقت قرار دارد که از طریق آن، افراد و جوامعِ علاقه‌مند در تفسیر استدلالی عمومی واقعیت مشارکت می‌جویند. به نظر هابرماس، «وضعیت آرمانی گفتار» متشکل از گفتمان بی‌قید برای «حوزه عمومی» است که در آن حیات اجتماعی تولید و از طریق آن، در نبودِ موانع برقراری ارتباط، حقیقت ساخته می‌شود. مطابق این تعبیر، حقیقت از تجربة زیسته، قصد و رویة اجتماعی تفکیک‌ناپذیر است. در این تعبیر، همه مشارکت‌جویان در یک بحث، از حقوق نظری و توانایی‌های برابر برای شناساندن نظراتشان و به چالش کشیدن هر دیدگاه دیگر برخوردارند؛ وقتی همه روابط قدرت از آزادی مشارکت در گفتمان برطرف شد، تنها معیارهای حل ‌و فصل ادعاهای متعارض، ارززش صدق‌ است. نکته مهم آنکه «مشارکت‌جویان در وضعیت آرمانی گفتار [باید] از تمایل به رسیدن به اجماع درباره حقیقت اظهارات و اعتبار هنجارها انگیزه بگیرند». 
میشل فوکو مفهوم تأثیرگذاری از حقیقت مبتنی بر واقعیت تاریخی یعنی حقیقت به‌مثابه ساخت اجتماعی، ارائه نمود. از نظر او، دانش و حقیقتْ پیوند نزدیکی با قدرت دارند. معروف است که وی گفته: «حقیقت چیزی از این جهان است: حقیقت تنها به لطف اشکال چندگانة محدودیت، تولید می‌شود و آثار منظم  قدرت را تولید می‌کند. هر جامعه‌ای «سیاست کلیِ حقیقتِ» خود را دارد؛ یعنی انواع گفتمانی که  می‌پذیرد و به‌مثابه «درست» به کار وامی‌دارد؛ سازوکارها و مواردی که ما را قادر به تمییز اظهارات درست و نادرست می‌سازد، وسایلی که با کمک آنها، هر یک تأیید می‌شود، فنها و رویه‌هایی که ضمن کسب حقیقت، ارزش می‌یابند؛ و بالاخره وضعیت آنان که مسئولیت یافته‌اند که چیزی را بگویند که «درست» شمرده می‌شود.
قدرت به‌مثابه ایدئولوژی
قدرت در این مفهوم، فقط تحمیلی از بالا نیست، بلکه در تاروپود حیات همه‌روزه یافت می‌شود. قدرت به‌مثابه ایدئولوژی، راهی است برای تولید سوژه‌ها، انضباط‌بخشی به آنها، از جمله به بدن‌هایشان از طریق میکروفیزیکِ زیست‌سیاست (مانند مدرسه‌ها، بیمارستان‌ها، آسایشگاه‌ها). اتصال حقیقت و قدرت، از جانب فوکو، نظرات او را درباره بیماری ذهنی در نابخردی و تمدن، درباره تاریخ قدرت در باستان‌شناسی دانش، و درباره تولید فکر در نظم چیزها، عمیقاً شکل داد. گفتمان‌ها و معرفت‌های اجتماعیْ فقط جهان را منعکس نمی‌سازند، بلکه مردم را نیز می‌سازند (پس فوکو ضدانسان‌گرایی بود). بنابراین او با ملاحظه آنکه چیزی که به اعتقادش حقیقت است، از منظر تاریخ (و جغرافی) تغییر می‌یابد، مفهوم حقیقت را اجتماعی ساخت. هر ادعایی به حقیقت، ادعای به قدرتِ مرتبط با یک منفعت، ادعایی به حقیقت جامع و ادعایی به قدرت فراگیر است. 
اگر از دید هابرماس، حقیقت محصول بحث مستدل است که به‌وسیله قدرت محدود نشده باشد، از نظر فوکو حقیقت همه چیز درباره قدرت و توانایی تولید سوژه‌هایی است که گفتمان حقیقت را در خود فرومی‌کِشند. 
ادامه دارد
پی‌نوشت‌ها:
۱. Carpenter ۲۰۱۸
۲.   Washington Times; Breitbart; Drudge Report; Sinclair Broadcasting; Infowars; World Net Daily; Blaze; Red States 
۳.  Fox and Friends
۴. Qanon جنبش راست افراطی امریکا که در سال ۲۰۱۷ بر پایه نظریه توطئه و این ادعای ساختگی تأسیس شد که بیشتر مقامات دولت آمریکا در تجارت کودکان دخیل‌اند.
 

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی